۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

آدرس جديد " راه مينو"

بدین وسیله  آدرس جديد " راه مينومعرفي مي شود:

   http://raheminoo9.blogspot.com/

Share/Bookmark

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

اعتصاب غذای کامل رسول بداقی در یازدهم و دوازدهم اردیبهشت

رسول بداقي،عضو هيآت مديره ي كانون صنفي معلمان و معلم دربند،در روزهاي يازدهم و دوازدهم ارديبهشت،اعتصاب غذاي كامل خواهد نمود. بداقي كه از دهم شهريور 88 تاكنون در زندان اوين بسر مي برد،در اعتراض به وضعيت بد كيفي و كمي آموزش و پرورش، در روزهاي ياد شده ، دراعتصاب غذاي كامل خواهد بود . گفتني است،بداقي در فروردين ماه نيز،در اعتراض به شرايط بد زندان و بلاتكليفي چند ماهه و پاسخ گو نبودن مسئولان، به مدت دو هفته، دست به روزه سياسي زد. دوازدهم ارديبهشت روز بزرگ داشت مقام معلم است و هر ساله از معلمان نمونه قدرداني مي شود،اينك معلم نمونه اي همچون بداقي،با اعتصاب غذاي خويش، چنين روزي را گرامي مي دارد. شوراي هماهنگي معلمان سراسر كشور نيز در بيانيه ي اخير خود از روزهاي دوازدهم تا هجدهم ارديبهشت را، براي فعالان صنفي سراسر كشور اعتصاب غذا اعلام نموده، از ساير معلمان نيز درخواست دارد تا روز دوازدهم ارديبهشت رابه نشانه ي اعتراض و همبستگي با معلمان دربند، در اعتصاب غذا باشند.
Share/Bookmark

نامه فرزاد کمانگر به معلمان دربند/ قوی باش رفیق

یکی بود یکی نبود ماهی سیاه کوچولویی بود که با مادرش در جویبار زندگی می کرد ، ماهی از 10000 تخمی که گذاشته بود تنها این بچه برایش مانده بود بنابراین ماهی سیاه یکی یک دانه ی مادرش بود. یک روز ماهی کوچولو گفت: مادر من می خواهم از اینجا بروم. مادرش گفت کجا؟ می خواهم بروم ببینم جویبار آخرش کجاست.
.
.
هم بندی ، هم درد سلام
شما را به خوبی می شناسم. معلم، آموزگار، همسایه ی ستاره های خاوران، همکلاسی ده ها یار دبستانی که دفتر انشایشان پیوست پرونده هایشان شد و معلم دانش آموزانی که مدرک جرمشان اندیشه های انسانیشان بود . شما را به خوبی می شناسم، همکاران صمد و خان علی هستید.
مرا هم که به یاد دارید
منم ، بندی بند اوین
منم دانش آموز آرامِ پشت میز و نیمکت های شکسته ی روستاهای دورافتاده ی کردستان که عاشق دیدن دریاست      
منم به مانند خودتان راوی قصه های صمد اما در دل کوه شاهو
منم عاشق نقش ماهی سیاه کوچولو شدن
منم، همان رفیق اعدامیتان
Share/Bookmark

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

نامه مادر محمد داوری خطاب به دبیر کل سازمان ملل


نامه مادر محمد داوری خطاب به دبیر کل سازمان ملل

شماره 1376-2010
3 اردیبهشت 1389



کمیته گزارشگران حقوق بشر - محمد داوری، عضو کانون معلمان ایران و سردبیر سحام‌نیوز، در روز ۱۷ شهریورماه در پی حمله نیروهای امنیتی به دفتر شخصی مهدی كروبی و دفتر حزب اعتماد ملی با حكم جلب صادره از سوی دادستانی تهران بازداشت شد.
آنچه در پی می‌آید نامه مادر این فعال مدنی خطاب به دبیر کل سازمان ملل است:


Share/Bookmark

آخرين خبر از هاشم خواستار، معلم بازنشسته در زندان مشهد

شدت بیماری قلبی هاشم خواستار در زندان مشهد




Share/Bookmark

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

بیانیه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان ایران/به مناسبت هفنه معلم89






1- از   12 تا 18 اردیبهشت 89 اعضای شورای مرکزی (هیأت مدیره) کانون معلمان و فعالان صنفی به نشانه اعتراض به احکام غیر قانونی اعدام و حبس غیر قانونی همکاران و در روز 12 اردیبهشت عموم همکاران اعتصاب غذای کامل خواهند نمود.
2- فرهنگیان تهران در روز 12 اردیبهشت از ساعت 13:30 تا 17:30 بر سر مزار دکتر ابوالحسن خانعلی  و در قم بر سر مزار استاد مطهری گرد هم می آیند. ودر شهرستان های دیگر نیز از معلمان فرهیخته تجلیل به عمل می آید. 
Share/Bookmark

نامه چهارم محمد نوری زاد از زندان اوین به رهبری جمهوری اسلامی

اکنون اما چرا از زندان برای شما نامه می نویسم؟ برای اینکه هنوز ناباورانه، به شما، آری به شخص شما، امید بسته ام. باورم بر این است که: شما مگر برای این انشقاق بزرگ مردمان ،چاره ای بیندیشید. شما، امروز رهبر کدام مردمید؟ من مردم فراوانی برای شما نمی‌بینم. رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست. مبادا من و شما را ازدحام مردمی که به استقبال یک مسئول و یا خود جنابعالی می آیند، بفریبد. شما اگر به دیگر افراد مشهور هم اجازه ی سخنرانی و حضور در کشورتان بدهید، غوغای مردمان ما فزونی خواهد گرفت. اجتماع فراوان این مردم، هیچ گاه قابل استناد نبوده و نیست. امروز شما بر کشوری رهبری می کنید که مردمش از دست رفته است.//برخلاف ظاهر تلخ نوشته ام، با صدای بلند و آوازی که همه ی هستی را درنوردد اعلام میدارم که: ما شما را دوست داریم و به پایان خوب سرنوشت شما سخت علاقه مندیم. مرا و ما را باور کنید. حتی در خیال احتمال دهید که ما درست می گوییم. این احتمال هیچ هزینه ای برای شما ندارد. در خیال خود باور کنید که دوستان خوب شما، فراتر از شما، و در صنفی که انگ دشمن بر پیشانی آحادش خورده است، غم شما را می خورند و مضطربانه علاقمند درخششِ نابِ شما در این روزهای پایانی آزمون الهی اند.

Share/Bookmark

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

فرزند آيت الله زرندي سكوت را شكست !!!

صدای هادی زرندی هم درآمد
همانطور که همه می_دانند بحث شایعه و شایعه_سازی ریشه تاریخی دارد و یکی از ارکان مهم جنگ روانی و در واقع از ابزار اصلی ستون پنجم دشمن و یا رقبای سیاسی است. البته این یادداشت کوتاه نه مجالی برای طرح این مبحث طولانی و عمیق است و نه من قصد آن را دارم و نه در تخصص من است. اما مختصراً چند نکته را عرض می_نمایم: 

چرایی اشتیاق فراوان افکار عمومی به این نوع اخبار و شایعات از سئوال_های مهم و تامل برانگیز و قابل بررسی است. چرا فضایی برای شفاف_سازی اوضاع و احوال اشخاص وجود ندارد و چرا فضای ریاکاری اقتصادی بر همگان حاکم است حتی فقراء و آن_هایی که به نوعی، از سوی نهادهای حمایتی دولتی، حمایت می_شوند در معرض افکار عمومی منکر این نوع_کمک_ها بوده وهمیشه نالانند تا اغنیاء نیز دچار پنهان_کاری مالی بوده وغالباً به جای به کار انداختن سرمایه_های خود در بازار کار و تولید به تجارت پنهانی روی می_آورند و چه صدمات و لطماتی که از این ناحیه به اقتصاد کشور وارد نیامده است؛ مشکل چیست؟از این مهمتر در این اوضاع و احوال چه لطماتی به شخصیت_های روحانی و موثر انقلاب وارد نیامده که در روایات ماثوره وارد است که آبروی مومن از کعبه هم بالاتر است و تأثیر مخرب آن برنگاه مردم - خصوصاً جوانان - به روحانیون، از دیگر آسیب_های جدی و غیر قابل جبران آن است. گذشته از این که شایعه_سازان توانستند از بدو پیروزی انقلاب ضربات و صدمات زیادی به حیثیت کل جامعه روحانیت در باور عمومی مردم وارد آورند. شهید مظلوم بهشتی در زمان خودش نمونه بارز آنست، اما درمورد حضرت آیت اله زرندی به خاطر استقلال فکری و اجتهادی ایشان و اوضاع و تحولات خاص کشور و تبعاً استان، ایشان در معرض و آماج ناجوانمردانه_ترین اتهامات و افترائات برنامه_ریزی شده قرار گرفتند (بعد از برکناری ایشان این هجمه_ها شدت بیشتری گرفت) که به احتمال زیاد هر همشهری کرمانشاهی با بسیاری از این اتهامات آشنا هستند، قاعدتاً چون ما فرزندان ایشان هستیم برای تخریب ایشان ما را هم بی_نصیب از این تهمت_ها و آزارهای فراوان و تلخ و ناباورانه_ای که در این راستا به ما گذشت نگذاشتند (که حدیث آن بماند برای بعد) والا ما که با مردم عادی فرقی نداریم.
آن_هایی که این نوع شایعات را علیه حضرت آیت اله زرندی می_سازند قطعاً سرناسازگاری با روحانیت انقلابی و متعهد دارند برای این که تخریب ایشان با توجه به جایگاه رفیع ایشان در تاریخ معاصر روحانیت انقلابی استان، تنها به معظم له محدود نمی_شود و بی_تردید دامن کل جامعه روحانیت راخواهد گرفت. دو سه سالی است یک برج احتمالاً شانزده طبقه که در خیابان نوبهار عَلَم شده است را به من منتسب می_کنند؛ از دو دانگ تا چهار دانگ آن را متعلق به من می_دانند (البته این تنها مورد نیست) این قدر این شایعه طی یکی دو سال اخیر قوت گرفته است که حتی بعضی از دوستان و متدینین هم باورمندانه، از چگونگی آن، از من می_پرسند.
- آنقدر در این نوع شایعات، پرقوت و مداوم کار شده است که بسیاری مرا فردی متمول و سرمایه_دار می_دانند (که در جای خود امر خوبی است) و بارها برخی از من تقاضای شراکت در پروژه_های مختلف را داشته _اند که باعث خنده و در عین حال تأسف و تأثرم می_شود. اگر چه به خاطر رواج گسترده دروغ در جامعه امروز ما، کسی حرف راست را باور نمی_کند، یعنی به این نتیجه رسیده_ام هر چه بگویم که خبری نیست کی باور می_کند در هر حال فکر کردم بد نیست توضیحی بدهم شاید آن_هایی که در قلوبشان مرضی نیست در وادی غیبت و بدگمانی نیافتند. توضیحاً با وصف این که حضرت آیت اله زرندی نماینده اول مردم غیور و فهیم کرمانشاه در مجلس خبرگان رهبری هستند در سانسور کامل خبری و تصویری از رسانه ملی و دولتی و از سوی مسئولان استان در بایکوت کامل قرار دارند اگر چه آن زمانی که نماینده ولی فقیه در استان بوده_اند نیز مورد بی_مهری صدا و سیما قرار داشتند که بسیاری از مردم ما این موضوع را به راحتی طی سالیان درک کرده_اند. قهراً فضایی برای تماس عمومی با مردم شریف استان خصوصاً کرمانشاهیان عزیز نداریم.
- من با برادرانم علیرغم داشتن مدارک دانشگاهی و حوزوی در هیچ نهاد دولتی و غیر دولتی استخدام نیستیم، حتی در دولت_های آیت اله هاشمی و خاتمی هم برای خودمان فکری نکردیم در این دولت که البته تکلیف امثال بنده روشن است.
- در سال 1370 یک قطعه زمین مسکونی نامرغوب از مجموعه نظام گرفته_ام و دیگر تا کنون یک متر زمین از هیچ جایی نگرفته_ام.
- یک سهم کارخانه و یا معدن با انواع و اقسامش نداشته و ندارم.
- یک ریال وام بانکی چند ده میلیونی، چندصد میلیونی و چند میلیاردی که این روزها و آن روزها بسیاری از عزیزان حتی مدعی ارزش_ها گرفته_اند هم نگرفته_ام.
- در این کارها به قدری سستی و به تعبیر دیگر احتیاط به خرج داده_ام که اگر هر کس از واقعیت زندگی من آگاه شود به جزء سرزنش و شماتت من به حماقت و یا بی_عرضگی سخن دیگری نخواهد گفت
(زیرا من نیز همانند هر شهروندی حق دارم برای برخورداری از یک زندگی شرافتمندانه تلاش کنم اما تلخی موضوع اینجاست به خاطر قرابتی که اینجانب با حضرت آیت اله زرندی دارم، از بسیاری از موقعیت_ها محروم شده_ام).
- روحیه چاپلوسی و پاچه_خواری و آویزان شدن به این و آن را بحمدا.. نداشته_ایم، بلکه عزت نفس، مدار زندگی ما بوده است به همین دلیل اکنون دستمان به جایی بند نیست و این روحیه را از پدر حکیم و عارف مسلکمان حضرت آیت ا.. زرندی، تعلیم گرفته_ایم؛ که به جز خدا به هیچ کسی اعتنا نکنیم که عزت همه ما در دست اوست.
من هرچند به فرزندی استاد اخلاق و اسوه فضایل انسانی و جوانمردی و کسی که فضیلت فقاهت و علم را مزین به اخلاق و حکمت و عرفان و روحانیت کرده است (که اگر غیر این باشد هلاکت، رسوایی به بار خواهد آورد) یعنی حضرت آیه ا.. زرندی افتخار می_کنم اما اگر در این محدوده حق انتخاب داشتم و می_دانستم فرزندی معظم له این همه دردسر دارد فرزندی حضرات بزرگواری چون شیخ محمد یزدی، واعظ طبسی، احمد جنتی و... کثرا.. امثالهم را انتخاب می_کردم تا لااقل کمتر آزار و اذیت ببینیم.
- در سال گذشته با پیگیری یکی از دوستان، آقای دکتر جاسبی مجوز جذب بنده را در دانشگاه آزاد کرمانشاه صادر فرمودند که بنده خدا رییس محترم دانشگاه آزاد کرمانشاه از خوف بعضی جناح_های سیاسی موجود در حاکمیت، نمی_دانست چه کار کند که من هم فعلاً از خیرش گذشتم تا شاید بعداً فرجی حاصل شود.
- البته باریکه آبی در حد حقوق کارمندی جزء برای امرار معاش به همراه برادرانم که به کشاورزی جزیی و کاسبی در حد دکانداری مشغولند و من هم با آنان شریکم، دارم که آن را هم اگر عزیزان بر نمی_تابند حاضرم ببخشم و قاعدتاً باید برای امرار معاش به گردنه گیری و یا بالا کشیدن از دیوار مردم مشغول شوم. امیدوارم این توضیحات که ( با خودسانسوری فراوان که این روزها بخشی از زندگی ماست) بخش کوتاهی از درددل من است گویای واقعیت زندگی من باشد و بدگمانی را از دل_های بی_غرض بزداید. انشاءا..

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز نخواهد ماند
من اگر چه در نظریار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چوپرده دار، به شمشیر می_زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

* هادی زرندی
منبــــــــــــــــع وبـــــــــــلاگ : مصلحین کرمانشاه / تقريرات
Share/Bookmark

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

بازرسی وزارتخانه در خصوص اخراج آتنا تحقیق کند

اگر این خبر صحت داشته باشد مایه شرمساری همه فرهنگیان است.
به گزارش سایت های خبری روز شنبه هفته گذشته ، مدیر مدرسه راهنمایی نمونه نورالهدی شهر بندرعباس ، خانم (د )،  با جمع کردن دانش آموزان مدرسه از آنان خواست تا ارتباط خود را با یکی از دانش آموزان کلاس سوم  این مدرسه ، آتنا بهمنی، که مادرش به دلایل سیاسی زندانی است ، قطع کنند.

مطابق خبر منتشر شده ، خانواده بهمنی با مدیر مدرسه تماس می گیرند و مدیریت مدرسه راهنمایی نورالهدی این برخورد  را خواست مسولان بالاتر دانسته و گفته است  که با پا در میانی وی به این دانش آموز فقط اجازه داده  می شود که بدون شرکت در کلاسها،  امتحان پایان سال خود را بدهد و بعد از آن نیز از این مدرسه اخراج می شود.
آتنا کمتر از ۱۴ سال سن دارد و دانش آموز نمونه سه سال اخیر مدرسه  بوده است . روشن است که  مسئولیت فعالیت های پدر و مادر به عهده فرزند یا فرزندان نیست و  مجازات فرزندان به خاطر عملکرد والدین غیر قانونی است. آئین نامه انضباطی مدارس هم به مدیر مدرسه اجازه چنین برخوردی را نداده است.
حتی اگر این دانش آموز خود مرتکب تخلف انضباطی شده باشد ، باز هم محرومیت از کلاس و اخراج او  از مدرسه غیر قانونی است. تنبیه دانش آموزان مراحل و مراتبی دارد که از تذکر شفاهی شروع می شود و سنگین ترین تنبیه انضباطی ، انتقال دانش آموز به مدرسه دیگر است.
اشاره مدیر مدرسه به مقامات بالاتر این شائبه  را ایجاد می کند که این  گونه برخوردها رویه جدیدی است که از سوی وزارت آموزش و پرورش اتخاذ شده است.
وظیفه دفتر بازرسی و نظارت آموزش و پرورش ودفتر وزیر است که سریعا در مورد این خبر تحقیق نموده ودر صورت صحت با مدیر خاطی و آمران برخورد قانونی صورت گیرد و این گونه اقدامات  رسما و به صورت علنی محکوم شود .
 
اخراج دختر 14 ساله سما بهمني، فعال حقوق بشر از مدرسه
Share/Bookmark

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

دوست دارم با شما متفاوت باشم!!!

دوست دارم با شما متفاوت باشم!
"....به خانه از بهر خدا باید رفت "
عین القضات همدانی
زندگی هر انسانی به هر حال آمیخته به رنج هائی است، اما شاید رنجی که می خواهم از آن بنویسم را کمتر کسی تجربه کرده باشد، رنجی از این جنس که شباهت به بعضی ها مثل خوره به جان انسان افتد و آزار رساند؛ من نوجوان بودم که با قلبی آکنده از عشق پا به دنیایی دیگر گذاشتم تا بخوانم و بدانم و بفهمم.
راستش کم نگذاشتم و در حد توانم کوشیدم و تا الآن که مقابل کامپیوتر مشغول تایپم لحظه ای از راه رفته نادم و پشیمان نیستم اما از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که گاه از شباهت به بعضی هم لباسانم در رنجم؛
ناگفته نگذارم این "کمترین" برای خود افتخار می داند که درس دین بخواند و غباری از کفش عالمان راستین  و سالکان راه خدا  بر لباسش بنشیند  و بر چشمان خود کشد و صد البته نه هر دستار بر سر و عبا بر دوشی ؛ اما چگونه می توان "برخی رفتارها" را دید و "بعضی سخن ها" را شنید که به پای دین می گذارند و در کسوت دین ، آن می کنند که نباید کنند و آنگاه انسان رنج نکشد و قلب و دلش خانه ی غم نگردد ؟
چگونه می شود دید و شنید و فهمید و آنگاه رنج نبرد ....وای خدای من! چه می کنند و به کدام سو می روند! ....چگونه می توانم به آنچه که عشق می ورزم آنگونه باشم و در عین حال متفاوت باشم ...هم باشم و هم نباشم !!...باشم در آن راهی که از نوجوانی دل در گرو اش داشتم و هم نباشم البته به مانند آنانی که نمی پسندمشان !

نگاه نو
Share/Bookmark