۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

سر کاری...

دوای درد بیکاری، گذاشتن بر سر کاریست          دلیل این همه وعده،  یقیناً که سر کاریست
زقیل و قال عالمیان، هرآنچه بودی و دیدی         همه را مال خود کردند،ازین سختتر کدام کاریست؟
به یک انگشت اشاره، چنان اشارت بنمودند        که این اعجوبه ی دوران،  بیشتر ازدیگران حالیست
به اظهارات گوناگون، هر آنچه وعده بود دادند     توهّم  دیده بودند که، وعده  رمز ماندگاریست
با خنده ها و طنازی، همه مارا جگر سوختند       از آن پس در کنار اشک، زچشمانمان خون جاریست
خدایا صبر ایوبی، به مردم داده ای   چونان          که آن کرمهای خون آشام،که گویی هرکدام ماریست،
سوار بر گرده مردم، هر آنچه خواستند، خوردند     عجب نیست که چنین اکنون، میان سفره ها خالیست
هرآنکه گفت کاین کج بار،به سرمنزل نخواهدرفت    چنان مظلوم نمایی شد، که گویی او سیاهکاریست
زاندیشمند و اهل فکر، برون کردند هر که بود        بلنداندیش ودانشمند،در چشمانشان چون خاریست    
حلقه ی یاران خود را، چنان محدودتر کردند           که فرزند نیز امروزه، از دست آنان فراریست
در آن تاریخ عبرت ساز، که چون آینه میماند          چه بسیار ظالمان بینی، سرانجام کارشان زاریست

Share/Bookmark

هیچ نظری موجود نیست: